كبوتر من! كبوتر آرام لبهای خشكيدهاش را تكان میدهد. مثل خاك خشك و تشنهای كه چشم به راه باران است. كبوتر میخواهد بخندد... با وجود همهی مصيبتها بخندد... با عشق و به گرمی بخندد... خندهی عشق را به نمايش بگذارد. باز نگاهش میكند... بسيار گرم و در همان حال بسيار درمانده، به چشمهای كبوتر نگاه میكند... به عمق چشمها و به عمق نگاههايش نگاه میكند. گويی میخواهد از راه چشمهايش كبوتر را در عمق قلبش جای دهد. باز تا آن دم هرگز چنين حس عميق و غمگينی را در درون خود احساس نكرده است... هرگز در چنگال چنين موج سهمگينی گرفتار نشده است. كبوتر... علتش كبوتر است. كبوتر، سرنوشتی درهمآميخته... سرنوشتی روشن... سرنوشتی تاريك... مايهی زندگی... مايهی مرگ و نيستی. كبوتر مايهی صبر و شكيبايی... ؛
خرید کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ
جستجوی کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ در گودریدز
معرفی کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ
خرید کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ
جستجوی کتاب روشن مثل عشق تاریک مثل مرگ در گودریدز